هر از گاهی به کوچه پس کوچه های دلم سر می زنم
چیزی جز قطرات شبنم نمی بینم
عشقی را دارم در این کوچه های دلم که همیشه با من است
همیشه مرا به یاد باغچه هایم وآه های کودکانه ام می اندازد
به یاد دوست داشتن ها وشیرینی هایش
به یاد بچه ای که هنوزهم در بن بست دلم گم گشته
ونمی داند که عشق یعنی چه؟
فقط به گل خشک شده در دستش می نگرد ومی خندد
چه خوب که امیدوار است
چه خوب که لذت می برد از این رنگ های زندگی
وسعی می کند همه را آبی کند
آبی تر از آبی
همچون آسمان.
"کارگر"