در کلبه ای که بر اب روان است می نشینم
و بر لب پنجره بوسه میزنم
تا تورا از آن سوی دیوار روشن سازد برایم
درست مانند تمام روزهایی ک تو بودنم را بوسه میزدی ..
حال من چنین میکنم تا چنان شود
دل میدهم به قاصدک هایی ک بوی زندگی را به ارمغان می آورند
درست همان جایی ک" تو" هستی ....
آری دل میدهم به هر آن که مرا به تو میرساند
هرچند افسانه ای را دوست دارم..
که همه پروانه وار به دور شمعی میگردند که من را سوزاند
کاش میشد صدایم را به پروانه ها برسانم
آهای پروانه های تمام افسانه ها
به دور شمع نگردید و نسوزید...
پروانه ی, اسمانی باشید که خدا در ان تمام ایاتش را به حد اعلی رسانده
با هر بارش ,اسمان عاشقانه زمین را بوسه باران میکند
و ما عاشقانه به هر آن سو میدویم
تا برای همیشه قاصدک ارزوهایمان را در دل حبس کنیم.