در لاله زارم خوش نشسته بودم
اما طوفان مرا بر باد داد
و میخواهم بگویم که حال چه دارم.
گیسوانی دارم که انگار آنهارا
با ریشه ای از جنس خواب بافته اند
درست همانند جویبار و لاله های سهراب شده ام
گیسوانی بافته ولی پریشان حال دارم
دهانم را نسیم با بود ونبودش بسته است
دستانم به آسمان گره خورده
و چشمانم را میبندم تا نبینم
برای من ندیدن بهتر از سیاه و سفید دیدن است
این است لاله ای که درین لاله زار خوش نشسته بود
و حال فقط تابش خورشید زندگیش را ..
بازتاب می کند به سمت یگانه معبود هستی
"کارگر"